تقسیم شدم!

سلام.

شنبه رفتیم واس تقسیم.بچه ها رو چندنفری تقسیم کردن.

ما هم هی تو دلمون آشوب که کجا میفتیم.

حالا حساب کنین تو90نفر آدم آخریشون باشی!من که گفتم حتما جای بدی افتادم!

دیگه نوبت رسید به من.

آقای....... معاونت بسیج دانشجویی!حالا آمار گرفتنم شروع شد.همه میگفتن عالیه.خوب لباس شخصی،وسط شهر،خوبگاه هم که داره!دیگه چی میخوای.

حالا مونده تا حکممون رو بزنن.همون روز که نرسیدن!شب تو یگان موندم و صبح دوباره تو صف!

نزدیکای ظهر زدن حکمم رو و رفتم دنبال معاونتم.

2تا ساختمون بود.نشستم تا نوبتم برسه با مافوقم صحبت کنم.که چندتا سرباز قدیمی بودن.شروع به سینجینم کردن!معلوم بود دارن سر به سرم میزارن!منم چیزی نگفتم.بعد رفتن.به سرباز گفتم فک میکنن خیلی زرنگن!

بذار حالشونو کنن و بخندن.یارو گفت شوخی میکنن ناراحت نشو .منم گفتم میدونم.

بعد حدود1ساعت رفتم تو.مافوق گفت فعلا برو نماز و ناهار..تا بعد.منم رفتم.

تا فردا صبح که 1ی از این سرهنگ ها صدام کرد.رفتم اتاقش.بعد چندتا سوال و تشریح قانون اونجا 1 چندتا نامه داد که بزنم.

تا عصر اون روز سرم گرم بود.بعد ناهارو نماز.بچه ها بهم گفتن برم واس مرخصی!

منم دل و زدم به دریا و رفتم پیش مافوق.گفتم لباس شخصی هام رو نیاوردم(آخه اونجا باید لباس شخصی بود)

گفت برو4شنبه بیا!گفتم تروخدا من این همه راه برم تا4شنبه!حداقل فردا بفرستم که شنبه بیام.نیگام کردو گفت باشه.بنویس.برگ مرخصی رو نوشتم و گذاشتم رو میز.گفت همین الان برو.منم خوشحال پریدم بیرون و لباسامو برداشتمو رو به سوی خونه!

جمعه شب راه میوفتم که آخر شب برسم.نمیخوام اول بی نظمی کنم.

راستی محل خدمتم گرگان هست.

کسی نبووووووود...!!!؟ 

تا بعد.

اولین روز

اولین روز که رفتیم فروشگاه(ساتر)لباسهارو گرفتیم و ۱سر رفتیم واس پادگان! 

به دم درش ک رسیدیم باید از دژبانی رد میشدیم!که تمام وسایلمون+کوله رو باید میگشتن! 

حالا شانس آوردیم ما فقط ۱۴ نفر بودیم!به هرحال گشتن شروع ششد.برخورد دژبانها که سربازهای قدیمی هم بودن جالب بود!بعدا فهمیدیم که همشود اضاف دارن 

بچه ها که گوشی آورده بودن تحویل دادن!منم رفتم تو! 

با یکی از دژبانها که خودمونی شدیم تو همون دقایق گفتم بی بگرد.از کوله پالتومو در آورده بودم و تظاهر کردم که دارم جمع میکنم!حالا حساب کنین فقط کیف کوچولو شخصیمو گشتن و ۵دقیقه هم نشد و گوشیمم تو جیبم!! 

انداختم ساکها رو کولمو رفتم تو.با گوشی(که۱۰۰٪قدغنه)

بعد رفتن به آسایشگاه و گذاشتن وسایل رفتیم برای کلاس.... 

برای دیدن بقیه رو ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه مطلب ...

امور اداری

سلام. 

۳روز بود که دنبال کسری آموزشی بودم!چون من سپاه افتادم و برگه سبز بسیج داشتم! 

روز اول رفتم سپاه شهرمون..شنبه بود.گفتن آقایوون جلسه ان تا ۱۱ 

جلسه اول هفته!!!اونم تا ۱۱ 

۲شنبه رفتم...آقایون شنا تشریف داشتن!۹.۳۰ بود که اومدن!!! 

۳شنبه هم ۹.۳۰ !چون ورزش بودن! 

حالا حساب کنید که اول مهر اعلان ساعات کرده بودن! 

نیروهای نظامی۶.۳۰صبح 

ادارات ۷ 

مدارس۸ 

فک کنم بانکها ۸.۳۰ (حالا نمیدونم چقد صحیحه) 

 اولین جایی که فرستادن منو رسیدم گفتن نماز ظهره! 

گفتن ۳۰دقیقه بیرون منتظر باشین!۴۵ دقیقه موندم بیخیال..وقتی رفتم تو گفتن مدارکت کو...!! 

من شده بودمکسی مدارک نگفت ببر بهم!! 

ولی بالاخره کارم راه افتاد...!اما با صدتا بدبختی! 

حالا منتظر روز اعزامم(۲روز دیگه) 

حس خاصی ندارم!!!